در بخشی از این کتاب میخوانیم

«دومین روز از جشن «آبانگان» بود و شهر «گَنگ‌وَر» مثل همه‌سال شلوغ شده بود. بزرگان قبایل با کاروان‌های خود، در دشت مقابل معبد آناهید، سیاه‌چادرهایشان را برپا کرده بودند.

توجه1:تمام بررسی های کتاب خوانده شده توسط این نویسنده در اینجا

اما جشن آن سال ظاهرش فرق می‌کرد. در تالار اصلی معبد، به جای آوای نیایش، صدای خفیف همهمه‌ای می‌آمد که با صدای جریان آبی که بر کف معبد روان بود، عجین شده بود. تالار معبد دالانی عریض داشت پوشیده در ستون‌های قطور و سقفی طاقی‌شکل از قطعه‌های تراشیده سنگ خارا. از بالا و پایین تالار، جوی‌های کوچکی در کف سنگی معبد تراشیده بودند که آب چشمه‌ای مقدس را به درون معبد می‌آورد و به حوض بزرگ ولی کم‌عمقی در وسط معبد می‌برد. در دو سوی تالار، ردیف‌به‌ردیف، سکوهایی برای نشستن فراهم آورده بودند تا مغان و بزرگان قبائل بر آن بنشینند. در صدر آن انجمن و درست زیر محراب معبد، مردی جوان بر سکویش نشسته بود

کتاب از دید من از لحاظ داستانی قوی ظاهر میشه و شما رو جذب میکنه ولی از دید من شاید یکی از نقاط ضعف کتاب همین اسم های عجیب و غریبی باشه که در داستان در جریان هست و من تقریبا تا یک سوم کتاب نمیتونستم با اسامی ارتباط برقرار کنم
توجه۲:نویسنده مقصر نیست چون اسامی اون دوران همینطور عجیب و غریب بود و نمیشه به نویسنده خرده گرفت ولی حداقل انتظار این بود از نزدیکترین اسامی به اسامی امروزی استفاده میکرد

داستان تا آخر بسیار جذاب ادامه پیدا میکند ولی یکباره و بدون اینکه مشخص بشه نتیجه جنگ چی میشه؟

یا بعد از جنگ چه بلایی سر بیشتر قهرمانهای داستان میاد!frownهیچکدوم مشخص نیست به طور ساده تر داستان خیلی خیلی سریع و افتضاح تموم میشه و شما رو در یک گنگی و سردرگمی رها میکنه

از دید من یک نوع ضعف هست برای یک رمان ولی شاید بعضی از دوستان این مدل رمانهایی که به این شکل تمام میشوند را میپسندند

نتیجه گیری آخر:اگر آخر داستان و اسامی عجیب برای شما مهم نیست کتاب بسیار هیجانی و جذابی است

اگر تمایل دارید این کتاب رو مطالعه کنید میتونید از طریق لینک زیر اقدام به مطالعه کنید

https://taaghche.ir/book/7310/%D8%A2%D8%B3%D9%88